غزه درفلسطین
یکسری ازفامیل های عبدالحمن فضیلت جو وقتی مطلب اولی رادیدند مطلب های بیشتری فرستادند!من رمزم رودادم به بی بی ولی الآن رمزم روعوض کردم وخودم ادامه می دم حرف های پیشین مال مادربی بی آفتابگردون بود ولی الآن از زبان خانم گل می نویسم!
پی نوشت:مبعث رسول اکرم مبارک!دوم اینکه قسمتی ازمتن روالآن می نویسم وبقیش رومی گذارم واسه جلسه بعد!
خانم گل اینطورفرمودند:"ی
شهید عبدالرحمن
یادمه از جنگ برگشته بود ما هم با بچه ها پیله کرده بودیم که باید به ما پوکه بدی اون روزها پوکه خیلی با ارزش بود و دوست داشتنی بوی باروت توی پوکه یه حسی به آدم می داد از ما اصرار و از او انکار بالاخره به سفارش او به صف شدیم و اماده تحویل پوکه آمد اول صف یکی یک پوکه داد به ما منتها شفاهی میدونید که پوکه تو زبان دزفولیا یک توسرزدن محسوب میشه البته یواش زد می خواست خودش رو رها کنه از دست ما درواقع پوکه رو داد !
By Ashoora.ir & Night Skin